سجده خورشید
سلام، همه نیایش!
سلام، تمامیت ذکر!سلام، آغاز سجده!
این ترانه بی بدیل توست که در ذکر فرشتگان می پیچد.
این شرمساری ملکوت است که آغاز بهار
نیایش ها و نمازها را جشن می گیرد.
آفتاب! از پس کدام ابر، زمین را روشن می کنی که
هنوزا هنوز، در زُلال تو و این همه باران نور غرق می شویم؟
بهارا! سجده های عرفانی عشق را از کدام فصل نور آغاز کردی
که دنیا همیشه بوی گُلاب گریه های تو را دارد؟
آمده ای تا نماز معنا شود و نیاز، قافله ناز را همراه.
ای وارث نافله های شبانه زهرا!ای همدم چاه های مدینه!
ای اشک، ای عابد، ای نور، ای سرور!
این شیرینی یکدست، از آمدن تو کام مرا لبریز می کند.
این ذکر که بر لبانم می جوشد، حمد خدای توست.
از صحیفه تا ملکوت پُل زدی و فاصله ها را کوتاه کردی.
ممنونم آقاجان؛ وگرنه این همه کهکشان را نمی شد
بدون سجده خورشید، رد کرد.
تو نوازش همه فرشتگانی در کلماتی سبز.تو خنده های مزامیری، تو
غزل غزل های سلیمانی، توروح ذکری، خدای سجده های
طولانی، آفتاب بی بدیل نیاز و نماز.
تو شناسنامه همه دُعاهای دنیایی.زینت همه عبادت ها، شکوه
شعری در قامت ملکوت، بهانه تغزلی برای ملایک.
تو شروه ای، اشکی، آهی، سوزی، کربلایی... وارث کربلایی
شعر کربلایی... اندوه کربلایی... آه!
کربلا مرا یاد قامت تو می اندازد.
پیچیده در زنجیر! کربلا مرا میهمان آن همه تازیانه که
بر پیکر تو نشست نمی کند، کربلا مرا به تو می رساند.
آمدی تا ملکوت، عطر اشک بگیرد.آمدی تا اندوه، بوی ذکر بگیرد
و آمدی تا خدا فخرکند به این همه چین و پینه زانوها.
ای حمد بی دریغ خداوند!ای عشق سیّال!
آمده ای تا بارانی از کلمات، تا بارانی از
تمنا، از نیاز، از عشق، بر سرمان بریزد.
آمده ای تا در دُعاهای صحیفه، چشم هایمان را بشوییم.
آمده ای تا اشک، معنای تازه ای بگیرد و ملکوت، شعر تازه ای
بخوانداین همه خنده های خورشید نیست که آمدن تو را جشن گرفت؟
این همه باران ابر نیست که بهار را میهمان می کند؟
این همه سخاوت باد نیست که بوی بهار نارنج و
اقاقیا را مهمان قلبهایمان می کند؟
همه بهار و خورشید و ابر و باران، در کلمات تو جاری است
از قلب تو می جوشد، از لبخند تو می تراود.
از سرانگشتانت می توان عشق را دوباره نوشت، هزار باره نوشت.
می آیی و فرشتگان، کلمات ملکوتی ات را از بر می کنند.
می آیی و جامه ذکر، تازه می شود و خورشید، طولانی ترین
سجده اش را نثار آمدن تو می کند.
می آیی و...
امیر مرزبان